مفهوم و مصداق امر به معروف و نهی از منکر
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20195
بازدید دیروز : 15274
بازدید هفته : 35469
بازدید ماه : 78439
بازدید کل : 11135290
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 2 / 11 / 1399

مفهوم و مصداق امر به معروف و نهی از منکر

 

مقدمه
واژه «معروف»از ریشه «عرف» به معنای کار خوب و پسندیده است، و خداپرستان از آن «پسندیده نزد خدا» را اراده می کنند. «منکر» نیز از ماده «نکر» و معنای آن برخلاف معنای معروف بوده، در عرف دین داران، به معنای کاری است که خداوند از آن راضی نباشد. بدین ترتیب، امر به معروف یعنی دستور دادن به کارهای خیر، و نهی از منکر یعنی بازداشتن از کارهای زشت و ناپسند. این دو عمل با توجه به شرایط و مقتضیات زمان و مکان و سن اشخاص، با روش های گوناگونی صورت می گیرد. این روش ها را می توان مصادیق امر به معروف و نهی از منکر نامید.

گستره معنای امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر، یکی از مهم ترین واجبات و تکالیف شرعی است که روایات درباره اهمیت آن چنین می فرمایند: فریضة عظیمة بها تقام الفرائض؛[1]تکلیفی بزرگ که همه فرایض و واجبات به واسطه آن برپا داشته می شوند. یا اتم الفرائض و اشرفها و افضلها؛[2] [امر به معروف و نهی از منکر] کامل ترین و والاترین واجبات و تکالیف است.
اما برای شناخت جایگاه این دو فریضه، لازم است گستره آنها را بشناسیم. مراتب امر به معروف و نهی از منکر از تعلیم جاهل آغاز می شود و تا جهاد ادامه می یابد. بنابراین نخستین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر، آموزش واجبات شرعی به کسانی است که از آنها ناآگاه اند. این مطلب که در زبان روایات، از آن به تعلیم جاهل تعبیر شده است، بیش تر به آموزش احکام و تکالیف شرعی برای نوجوانان باز می گردد. البته همان طور که تعلیم واجبات و وادار کردن مردم به انجام آنها واجب است، تکالیف مستحبی نیز وجود دارند که امر به آنها، مستحب است.
پس از تعلیم جاهل، باید کسانی را به معروف امر کرد که از حکم و تکلیف شرعی ناآگاه نیستند، ولی تکلیف خود را انجام نداده یا مرتکب عمل منکری شده اند. در این باره لازم است آنان را از وظیفه شان آگاه ساخت:
انما یؤمر بالمعروف و ینهی عن المنکر مؤمن فیتعظ او جاهل فیتعلم؛[3] گاهی مؤمنی امر به معروف و نهی از منکر می شود و بدین ترتیب موعظه شده، آن را می پذیرد؛ گاهی نیز جاهل است و نمی داند، و به این شیوه می آموزد.
در این مرحله، شرط تاثیر امر به معروف مطرح می شود. البته گاه در جامعه فضایی حاکم است که احکام شرعی ارزش اجتماعی بالایی دارند و ترک آنها گناهی بزرگ محسوب شده و ضد ارزش به شمار می آید. در این شرایط، تارک الصلاة نامیدن یک فرد برای او از هر ناسزایی بدتر است. در چنین وضعیتی، نهی از منکر تاثیر خوبی بر جا می گذارد. احکامی که در رساله های عملیه برای امر به معروف ذکر شده، بیشتر ناظر به این مرحله است. اما گاه فضای فرهنگی حاکم بر جامعه این گونه نیست و انجام تکلیف واجب، ارزش، و ترک آن، ضد ارزش تلقی نمی شود و گناه کاران هیچ شرم و حیایی از ارتکاب گناه و معصیت به خود راه نمی دهند. تا آنجا که با جسارت به گناه اقرار می کنند و اگر به آنها گفته شود که برای اجرای احکام، زحمت های زیادی کشیده شده، آشکارا خواهند گفت که ما اسلام را نمی خواهیم. در چنین فضای فرهنگی ای تظاهر به مخالفت با اسلام، زشتی خود را از دست داده است.
شرایط حاکم بر جامعه عصر امام حسین علیه السلام نیز این گونه بود: احکام قطعی اسلام ترک شود؛ حدود الاهی تعطیل شده بود و کسی که از سوی معاویه کاندیدای خلافت بر مسلمانان شده بود، همواره شراب می خورد و به این کار تظاهر می کرد. او سگ باز و میمون باز بود، و همه مردم از این ویژگی او آگاه بودند.[4] در چنین اوضاعی احکام اسلامی، یکی پس از دیگری انکار می شد و برای اندک مخالفتی با حکومت، به آسانی خون مسلمانان بر زمین می ریخت. نهی از منکر و موعظه نیز سودی نداشت؛ از همین روی بود که امام حسین علیه السلام فرمود: فعلی الا سلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛[5] وقتی که مردم به حاکمی مثل یزید مبتلا شوند، باید فاتحه اسلام را خواند.
البته در اواخر دوران حکومت معاویه نیز جز ظواهر محدودی، از اسلام چیزی باقی نمانده بود، ولی وضع به گونه ای نبود که حاکمان بتوانند به راحتی به گناه تظاهر کنند و مردم نیز خاموش بمانند.
در چنین اوضاعی که امر به معروف و نهی از منکر بی تاءثیر است و مردم با کسی که به این فریضه عمل می کند، دشمنی می ورزند یا حتی او را می کشند[6] چه باید کرد؟ به روایت جابر، امام باقر علیه السلام فرموده است: «در این هنگام با آنان جهاد کنید تا به امر خدا گردن نهند».[7]بنابراین گستره امر به معروف، از تعلیم جاهل آغاز شده، تا جهاد پیش رود.
در گذشته، کتابی جداگانه به نام امر به معروف در میان کتابهای روایی شیعه نبود، بلکه در پایان کتاب «جهاد» بابی را به امر به معروف اختصاص می دادند. کتاب تهذیب الاحکام طوسی چنین است: از این روی، می توان گفت، مفهوم امر به معروف و نهی از منکر، دو نوع کاربرد دارد: نخست کاربردی که در رساله های عملیه مطرح است. این نوع کاربرد هیچ گاه جهاد را در بر نمی گیرد؛ زیرا در این نوع امر به معروف و نهی از منکر، بیم نداشتن از ضرر شرطی ضروری است، در حالی که در جهاد، این شرط معنا ندارد و احتمال ضرر و گاهی یقین به آن وجود دارد. نوع دیگر امر به معروف، مصداق جهاد است که در آن، احتمال، بلکه اطمینان به ضرر وجود دارد و گاهی انسان اطمینان دارد که کشته می شود.
نوع سوم مصداق امر به معروف، تعلیم جاهل است. برخی فقها معتقدند که بخش اول آیه یدعون إلی الخیر و یامرون بالمعروف،[8] که دعوت به خیر است و به تعلیم جاهل باز می گردد امر به معروف نیست. آنان بر این باورند که اگر کسی از تکلیفی بی خبر باشد و بدین دلیل آن را انجام ندهد، آموزش این تکلیف به او امر به معروف نیست، بلکه امر به معروف یادآوری تکلیفی است که کسی آن را می داند، ولی انجام نمی دهد.
بنابراین مفهوم متعارف امر به معروف هنگامی مصداق پیدا می کند که حکومت اسلامی مقتدر بوده، ارزش های اسلامی در جامعه حاکم است. در این زمان، مردم از انجام کار زشت و گناه خجالت می کشند و نهی از منکر بر آنها تاثیر می گذارد. این نوع امر به معروف همان شرایطی را دارد که در منابع فقهی و رساله های عملیه آمده است. البته این شرایط، شامل امر به معروفی نمی شود که به معنای جهاد است. امام خمینی قدس سره در این باره می فرماید: «تقیه جایز نیست، ولو بلغ ما بلغ». در چنین مواردی باید امر به معروف و نهی از منکر در معنای عام خود، از یک سوی، تعلیم جاهل را در برمی گیرد و از سوی دیگر، تا مرحله جهاد می رسد؛ زیرا هدف جهاد، برتری سخن خداست: لتکون کلمة الله هی العلیا. منظور امام حسین علیه السلام از امر به معروف و نهی از منکر، مفهوم عام آن است، نه معنای متعارف محدود آن. عدم احتمال ضرر یکی از شرایط این معنای امر به معروف و نهی از منکر است؛ زیرا امام به یقین می دانست که کشته خواهد شد. ایشان افزون بر علم امامت و اخباری که از جد و پدرش درباره شهادت خود شنیده بود، از طریق علم عادی نیز می توانست از شهادت خود آگاه شود؛ زیرا افراد پرشماری ایشان را از رفتن به عراق برحذر می داشتند و به او می گفتند که اگر به عراق رود، کشته خواهد شد و رفتار کوفیان را با پدر و برادرش به او متذکر می شدند. آن حضرت در جواب می فرمود: خدا خیرتان بدهد که مرا نصیحت می کنید؛ ولی من تکلیفی دارم که باید بدان عمل کنم.[9]

رابطه معنای امر به معروف با معنای جهاد
در کتاب های فقهی جهاد بر سه قسم است: جهاد ابتدایی، جهاد دفاعی، و جهاد با اهل بغی. قسم اول، یعنی جهاد ابتدایی، به دستور امام و برای کنار زدن موانع هدایت از سر راه ولی خدا صورت می گیرد تا حکومت اسلامی بتواند اسلام را در پهنه جهان گسترش دهد و معارف الاهی را به همگان عرضه کند، و به این ترتیب، راه هدایت بازگردد. از این روی خداوند می فرماید: فقاتلوا ائمة الکفر؛[10] - با پیشوایان کفر پیکار کنید.
اما قسم دوم جهاد هنگامی صورت می گیرد که به مسلمانان حمله شود و آنان در مقام دفاع برآیند. نوع سوم جهاد نیز زمانی مصداق می یابد که بین دو دسته از مسلمانان جنگ در گیرد و راهی برای اصلاح نباشد، مگر اینکه به کمک دسته ای که مظلوم واقع شده، بشتابند، یا حاکم اسلامی دستور دهد با کسانی که بر ضد حکومت اسلامی شوریده اند، جهاد کنند، که این مبارزه، در اصطلاح، جهاد با اهل بغی نامیده می شود.
اما قیام و جهاد امام حسین علیه السلام در کدام یک از این اقسام سه گانه می گنجد؟ با اندکی تاءمل به این نتیجه می رسیم که قیام آن حضرت، در هیچ یک از این سه قسم جهاد که در کتابهای فقهی آمده است، قرار نمی گیرد. جهاد آن حضرت جهاد ابتدایی با کفار نبود. جهاد دفاعی نیز به شمار نمی آمد؛ چرا که جهاد دفاعی در مقابل کفاری صورت می گیرد که به مسلمانان حمله کرده اند. همچنین قیام آن حضرت قتال با اهل بغی نبود. بنابراین قیام سیدالشهدا علیه السلام چه نوع جهادی بود که ایشان برای انجام آن با تمام افراد خاندانش به کربلا رفت و حتی طفل شیرخواره اش را هم فدا کرد؟
«جهاد» اصطلاحات مختلفی دارد. معنای جهاد، از یک سوی به قدری وسیع است که حتی جهاد با مال، در راه ترویج اسلام و مبارزه با کفار و جلوگیری از هجوم فرهنگی دشمن را در بر می گیرد؛ چنان که خدای تعالی در قرآن می فرماید: و جاهدوا باموالکم و اءنفسکم فی سبیل الله؛[11] با مال ها و جان هایتان در راه خدا پیکار کنید.
البته این نوعی توسعه در مفهوم جهاد است؛ اگرچه معنای لغوی جهاد همه این موارد را در بر می گیرد. جهاد یعنی تلاش کردن و کوشیدن، و - با توجه به باب «مفاعله»- مجاهدت یعنی تلاش کردن در مقابل یک دشمن یا یک مانع. اما منظور از مانع در معنای لغوی آن، تنها شمشیر نیست، بلکه ممکن است این مانع، دشمنی اقتصادی یا فرهنگی باشد. جهاد در این مورد نیز صدق می کند. فعالیتهای اقتصادی یا اجتماعی که متناسب با اقدامات دشمن باشد نیز جهاد به شمار می آید؛ چنان که خدای تعالی می فرماید: فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجة؛[12] خدا کسانی را که با مال و جان خود جهاد می کنند، به درجه ای، بر نشستگان برتری بخشیده است.
نوعی از جهاد، آن است که جان را در معرض کشته شدن قرار دهند. قسم دیگر آن نیز جهادالنفس است؛ یعنی مجاهده با نفس خود، که نام آن جهاد اکبر است.[13]
بنابراین مفهوم جهاد، از یک سوی، به قدری گسترش می یابد که جهاد با مال، جهاد با تبلیغ، جهاد با زبان و قلم و حتی جهاد با نفس را شامل می شود. این توسعه در مفهوم است. اما جهاد در مفهوم اصطلاحی و فقهی آن، شامل قیام امام حسین علیه السلام نمی شود؛ زیرا گاهی مفاهیم دو گونه معنا دارد: معنایی عام و معنایی خاص. «معنای خاص»مفهوم اصطلاحی خاصی است که در فضایی خاص و جامعه ای خاص به کار می رود؛ اما «معنای عام»ممکن است همان معنای لغوی باشد یا اینکه بر اثر تحولات اجتماعی، مصادیق جدیدی بیابد و گسترش پیدا کند. بدین ترتیب با توجه به معنای عام جهاد - یعنی تلاش در راه خدا بر ضد دشمن - بسیاری از موارد امر به معروف و نهی از منکر را می توان مصداق جهاد دانست. از طرف دیگر، اگر امر به معروف و نهی از منکر را به معنای امر آن در نظر بگیریم، تقریبا تمام مصادیق جهاد، به جز جهاد با نفس، در دایره آن می گنجند؛ زیرا امر کردن دیگران به کارهای خوب و نهی کردن آنان از کارهای بد مصداق تلاش در راه خدا به شمار می آید، و بدین ترتیب این دو مفهوم با هم تداخل می یابند. نکته قابل توجه آنکه، هرگاه امر به معروف و نهی از منکر در کنار جهاد شامل امر به معروف نمی شود، و امر به معروف نیز شامل جهاد نمی گردد. اما هر یک از آنها به تنهایی به کار روند شامل معنای دیگری هم می شود. با توجه به این مقدمه، می توان گفت مراد امام حسین علیه السلام از امر به معروف و نهی از منکر، که آن را هدف خویش معرفی می کند، معنای اصطلاحی فقهی نیست، که یکی از شرایط آن، عدم خوف از ضرر است. چنان که امام خمینی رحمه الله در بحث تقیه نوشته اند، تقیه در مهام امور لازم نیست. ایشان در این زمینه مثالهایی نیز آورده اند؛ از جمله اینکه اگر دشمن قصد داشته باشد که کعبه را ویران کند، در این زمینه نمی توان به بهانه امکان خطر، نهی از منکر نکرد، بلکه به هر بهایی باید به این تکلیف عمل کرد و مانع ویرانی خانه خدا شد؛ هر چند بهای آن، جان انسان باشد.
همچنین اگر جان پیامبر یا امامی در خطر باشد، نمی توان به دلیل زخم یا سیلی خوردن یا خوف ضرر، کنار ایستاد؛ بلکه باید پیامبر و امام معصوم را نجات داد، اگرچه هزاران تن کشته شوند. امام خمینی رحمه الله مثالهای دیگری نیز می آورند و به طور کلی می گویند در مواردی که اصل و کیان اسلام در خطر باشد، تقیه جایز نیست.
لازم است امروزه این موارد، با توجه به مسائل اجتماعی روز بررسی شود. امروزه پیامبر و امام معصوم را نمی کشند؛ زیرا آنان را نمی یابند؛ ولی قصد دارند پیامبری پیامبر و ولایت امام را نابود سازند، و می گویند بعد از مرگ پیامبر، ولایتی در کار نیست.[14] درباره وحی نیز می گویند، وحی امری شخصی است و واقعا نمی توان پیامبری کسی را اثبات کرد. پیامبر نیز همچون دیگران است. او نیز مانند همه انسانها اشتباه می کند.[15] این عمل از کشتن پیامبر بدتر است؛ زیرا با شهادت پیامبر هدف او از میان نمی رود؛ چنان که خون امام حسین علیه السلام هدف او را حفظ کرد؛ ولی اگر پیامبری و امامت برچیده شد، چیزی از هدف پیامبران و امامان باقی نمی ماند. در این سالها، کیان اسلام آماج حمله های بسیار قرار گرفته و روزبه روز دین در جامعه تضعیف می شود؛ به گونه ای که مسلمانان خارج از کشور نیز این خطر را دریافته اند و از ضعف معنویت در کشور ما بسیار نگران شده اند.
درباره این تنزل معنوی و دینی، به دو دسته عامل می توان اشاره کرد: دسته اول، مطبوعات و نشریات و کتابهای گم راه کننده، که وزارت ارشاد در این باره مسئول است؛ و دسته دیگر، اقداماتی که در کشور صورت می گیرد تا زشتی گناه از بین برود، و به بهانه ارج نهادن به مقام جوانان، مردم به گناه کردن تشویق شوند. البته در این زمینه نقش تلویزیونهای خارجی در ارائه فیلمهای مبتذل در مناطق مرزی، یا استفاده های غیر قانونی از ماهواره انکارناپذیر است. در این زمینه، دیگر وزارتخانه ها نیز نقش دارند، ولی سهم وزارت ارشاد بیش از همه آنهاست.[16]

مصادیق امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر در مفهومی کلی عبارت است از هر گونه تلاشی که به منظور اثر گذاردن بر دیگری صورت می گیرد تا وی را به انجام کار واجبی وادار سازد، یا از کار حرامی باز دارد. این تلاش در عرصه عمل با روشه ای گوناگونی صورت می پذیرد. این روشهای عملی، همان مصادیق امر به معروف و نهی از منکرند. به طور کلی، سه مصداق می توان برای امر به معروف و نهی از منکر در نظر گرفت:
1.تعلیم جاهل
اولین مصداق امر به معروف و نهی از منکر تعلیم و آموزش احکام اسلام است. ممکن است فردی به دلایل مختلف از احکام و قوانین اسلام بی اطلاع باشد؛ دلایلی همچون تازه به تکلیف رسیدن، یا دور بودن از مرکز اسلام، یا زندگی در منطقه ای که تحت تسلط کفار است. این فرد را در اصطلاح «جاهل قاصر» گویند؛ یعنی کسی که حکم اسلام یا شیوه اجرای آن را نمی داند، از آن روی که شرایط فراگرفتن احکام اسلام برای او فراهم نیامده و او در این امر کوتاهی نورزیده است. تعلیم احکام اسلام به چنین فردی واجب است. این کار باید با ملایمت و مهربانی صورت گیرد؛ زیرا این فرد در جهل خود تقصیری نداشته است. همچنین در این تعلیم به فراخور سن، شرایط زندگی و مرتبه استعداد و فهم شخص، باید از شیوه های مناسب آموزشی استفاده کرد.
حالت دیگر جاهل به احکام، «جاهل مقصر» است. جاهل مقصر، کسی است که توانایی آموختن داشته، اما در این کار کوتاهی کرده است. در این حالت، اگر جاهل مقصر درخواست تعلیم کند، اجابت خواسته او واجب است؛ اما اگر درخواستی صورت نگرفت، ولی دیگران می دانند که او وظیفه خود را نمی داند یا در آموختن آن کوتاهی کرده است، افزون بر اینکه باید به او تعلیم داد، برای تعلیم او باید روشی برگزید که او به یادگیری تشویق شود. جاهل قاصر، خود، انگیزه آموختن داشته است، اما شرایط یادگیری برای او فراهم نیامده و از این روی، نمی توانسته احکام را یاد بگیرد. اما برای جاهل مقصر شرایط یادگیری فراهم بوده، ولی او خود در این کار کوتاهی ورزیده است. از این روی، برای راهنمایی او ابتدا باید در او انگیزه ایجاد کرد. برای تعلیم چنین کسی باید روش دقیق تری به کار گرفت تا آماده شود که خود درخواست تعلیم کند. در غیر این صورت، اگر تنها برای اتمام حجت از او خواسته شود که مسائل شرعی را یاد بگیرد؛ و او نپذیرد، تکلیف از عهده امر کننده به معروف برداشته نمی شود. در امر به معروف جاهل مقصر، باید روشی پیچیده تر و ظریف تر به کار بست. حال ممکن است برحسب شرایط، تکلیف بر دوش یک فرد یا بر عهده نهادی همچون آموزش و پرورش باشد.
قسم سوم، تعلیم جاهل مرکب است؛ تعلیم کسی که به خیال خود، حکم و روش انجام آن را می داند، ولی اشتباه می کند؛ چنان که افرادی پاره ای مسائل فردی مانند قرائت نماز را به اشتباه آموخته اند، ولی می پندارند علمشان صحیح است یا در امور اجتماعی اشتباه می کنند، در حالی که به خیال خود تکلیفشان را به درستی می دانند. برای مثال در دوران پیش از انقلاب که شرایط فرهنگی و دینی جامعه بسیار متفاوت با امروز بود، کسانی با تندی، ترش رویی و حتی گاه با توهین، امر به معروف می کردند و شیوه خود را نیز صحیح می دانستند. این افراد گمان می کردند وظیفه خود را به درستی انجام می دهند؛ اما در حقیقت از سر ناآگاهی، همراه انجام تکلیف خود، مرتکب گناه توهین به مؤمن نیز می شدند. چنین کسی را نیز باید تعلیم داد؛ اما روش تعلیم چنین فردی پیچیده تر از دو شیوه گذشته است. با این فرد باید چنان با نرمی سخن گفت تا آماده شود؛ به گونه ای که ابتدا احتمال دهد اشتباه کرده است؛ چرا که او گمان می کند وظیفه خود را به درستی انجام می دهد، و از این روی به آسانی نمی پذیرد که مرتکب خطا شده است. در مرحله بعد، پس از اینکه او پذیرفت اشتباه می کند، باید عمل صحیح را به او تعلیم داد. روزی امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام - در دوران کودکی - پیرمردی را دیدند که به غلط وضو می گرفت. از این روی، آنان تصمیم گرفتند تا روش صحیح وضو گرفتن را به او بیاموزند. بنابراین نزد او رفتند و سلام کردند و گفتند که ما دو برادر، می خواهیم وضو بگیریم. شما ببینید که وضوی کدام یک از ما بهتر از دیگری است، پیرمرد موافقت کرد و دو برادر نزد او وضو گرفتند. پیرمرد ایستاد و پس از مشاهده وضو گرفتن آنان دریافت که ایشان چه منظوری داشته اند. از این روی به حسنین علیهما السلام گفت: پدر و مادرم فدای شما باد. هر دو خوب وضو می گیرید؛ این من بودم که اشتباه می کردم.[17]
هر سه مورد، جاهل قاصر، جاهل مقصر و جاهل مرکب، نیازمند تعلیم و آموزش اند و باید مسائل شرعی را به آنان تعلیم داد. اما درباره هر گروه می باید روشها، متناسب با سن، استعداد و موقعیت اجتماعی فرد باشد تا انسان در امر به معروف و نهی از منکر موفق شود. اینکه انسان تنها برای «اتمام حجت»چیزی بگوید، کافی نیست. در جامعه اسلامی باید افراد یا نهادهایی باشند که با روشهای مناسب عهده دار تعلیم شوند. شرایط هریک از این موارد متفاوت است. از این روی، باید دقت کرد که چه کسی متصدی تعلیم باشد؛ چه افرادی تعلیم داده شوند؛ چه کسانی مدیریت مراکز آموزشی را بر عهده گیرند؛ چگونه معلمانی سر کلاس بروند؛ و نهادی که متکفل این امر است، باید همه این شرایط را رعایت، و روشی فراگیر پیشه کند. هدف، تعلیم جاهل است، نه اتمام حجت. باید توجه داشت، در این سه قسم امر به معروف و نهی از منکر، که به «تعلیم جاهل»اختصاص دارد نیازی به استفاده از رفتار تند و برخورد فیزیکی نیست، بلکه در این موارد، تمام همت ما باید صرف بهتر یاد دادن شود.

2.تذکر و موعظه
یکی دیگر از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر، موعظه کردن و پند و اندرز دادن است. این قسم از امر به معروف و نهی از منکر نیز چند صورت متفاوت دارد. اگر فردی از روی علم و عمد، گناهی مرتکب شود، چند حالت می تواند داشته باشد: ممکن است فرد در خلوت خود مرتکب گناهی شده باشد و شخص دیگری به طور اتفاقی از عمل او اطلاع یابد، در حالی که او نمی خواسته کسی از عملش باخبر شود، و اگر بفهمد که کسی از کار او آگاه شده، شرمنده و خجالت زده خواهد شد. در این باره، اگرچه امر به معروف و نهی از منکر لازم است، باید به گونه ای صورت گیرد که موجب خجالت شخص نشود؛ زیرا خجالت دادن افراد، از جمله مصادیق آزار مؤمن، و حرام است. پس در این مورد باید به گونه ای صحبت کرد که شخص متوجه نشود که فرد نهی کننده، از گناه او خبر دارد؛ و می باید با گفتن مسائل کلی، او را نصحیت کرد؛ نه اینکه راز او را نزد دیگران فاش سازد و گناه او را به دیگران بازگو کند؛ زیرا بازگو کردن گناه دیگران، خود، گناه کبیره است. اگر شخص در خفا، گناه ساده ای مرتکب شود و فرد دیگری گناه ساده او را به اسم نهی از منکر در مقابل دیگران بازگو کند، و شخص مرتکب گناه خجالت بکشد، این خود یک گناه است؛ و بازگو کردن گناه مؤمن، گناهی دیگر که گناه کبیره نیز می باشد، در حالی که گناه آن شخص ممکن است صغیره باشد.
بنابراین اگر کسی در خفا گناهی بکند، حتی اگر این گناه کبیره باشد، کسی حق ندارد که راز او را فاش کند و گناه او را برای کسی دیگری - حتی به پدر و مادرش - بازگوید، زیرا آن فرد خجالت می کشد و آبروی او می ریزد، و ریختن آبروی مؤمن حرام است؛ مگر در موردی که راه اصلاح فرد گناهکار منحصر در این باشد که گناه او را برای دیگری بازگویند؛ یعنی فرد به هیچ روی حاضر نباشد دست از گناه خود بردارد و تنها راه بازداشتن او از گناه این باشد که به شخص دیگری که می تواند او را از گناه باز دارد، بگویند تا او به تدریج، شخص خلافکار را به اصلاح وادار کند. تنها در این مورد جایز است گناه شخصی را برای دیگری نقل کنند. البته تا حدی که ممکن است، باید خود شخص (مطلع از گناه) در صدد اصلاح گناهکار برآمده و او را از منکری که مرتکب آن می شود، نهی کند؛ ولی این کار باید به گونه ای صورت گیرد که او متوجه نشود که از گناه او خبر دارند؛ زیرا خداوند ستارالعیوب است و راضی نمی شود که راز مؤمن برای دیگران فاش، و آبرویش بریزد.
بسیاری از مردم از این موضوع غفلت دارند و گمان می کنند هرکس گناهی مرتکب شد، به ویژه اگر این گناه کبیره باشد، باید افشاگری کرد و او را به مراجع ذی صلاح سپرد، یا باید او را تعزیر کرد؛ و اگر مرتکب گناهی شده است که حد دارد، باید بر او حد جاری کرد. در صورتی که حتی افشای گناهی که موجب حد است، به سادگی جایز نیست، مگر در صورتی که چهار نفر مؤمن عادل، شخص را در حال گناه مشاهده کرده باشند که در این صورت، آن چهار نفر حق دارند گناه او را به مراجع ذی صلاح گزارش دهند. ولی اگر سه نفر در محکمه نزد قاضی شهادت دهند که شخصی مرتکب چنین عملی شده است و نفر چهارم حاضر نباشد، قاضی باید آن سه نفر را حد بزند. اسلام تا این حد به آبروی مردم ارزش نهاده و خواسته است که اسرار مردم آشکار نشود. البته اگر انجام گناه طوری شد که چهار نفر عادل باهم دیدند، آن هم به نحوی باید حد الاهی اجرا شود؛ ولی تا جایی که ممکن است، نباید اسرار مردم فاش شود و حتی نباید به گونه ای رفتار کرد که خود شخص گناهکار بفهمد که دیگران از گناه او خبر دارند تا مبادا خجالت زده شود.
اما گاه فرد گناهکار، انسانی لاابالی است. این فرد اگرچه در خلوت مرتکب گناه شده است، از اینکه دیگران متوجه عمل او شوند، به هیچ وجه احساس شرم نمی کند. درباره چنین فردی، مانند کسی که از گناه خود خجالت می کشد و شرمسار می شود، پنهان کاری و حفظ سرّ لازم نیست؛ اما در عین حال، باید به نحوی او را از منکر نهی کرد و به گونه ای محرمانه و خصوصی به او تذکر داد تا کسانی که از گناه او بی خبرند، بی جهت مطلع نشوند و این امر موجب اشاعه فحشا و از بین رفتن قبح گناه نگردد. در قسم قبل که گناهکار دوست ندارد کسی از گناه او باخبر شود و تجاهر به فسق نمی کند، باید راز او پنهان بماند و آبرویش نریزد، در عین اینکه باید سعی شود شخص گناهکار متنبه گردد؛ برای مثال با کلی گویی، او را متوجه گناهش ساخت یا حدیث و داستانی بیان کرد که پند گیرد، یا او را به مجلس موعظه ای راهنمایی نمود تا پند و اندرز در او مؤثر افتد.
اما اگر کسی تجاهر به فسق کند و در حضور دیگران مرتکب گناه شود و از این عمل خود احساس شرمساری نکند، امر به معروف و نهی از منکر درباره چنین کسی سخت تر از دیگران است. با اینکه برخورد با چنین فردی مراحلی دارد، مسئله حفظ سرّ مطرح نیست، و ضرورتی ندارد به گونه ای به او تذکر داد که متوجه نشود از گناه او خبر دارند؛ زیرا او خود از اینکه در حضور دیگران مرتکب گناه شود، باکی ندارد و برای آبروی خود ارزش قایل نیست. در این صورت، دیگری نمی تواند آبروی او را حفظ کند. در اینجا نیز باید مراحلی را برای امر به معروف در نظر گرفت. در مرتبه اول، با ادب و احترام و با نرمی باید او را موعظه کرد و از او خواست که گناه او را ترک، یا به وظیفه واجب خود عمل کند. باید او را نصحیت کرد و نتایج دنیوی و اخروی این عمل را برای او باز گفت تا تشویق شود و گناه را ترک کند. حتی در صورت امکان، بهتر است غیر از تشویق زبانی، تشویقهای دیگری نیز برای جذب او انجام داد؛ مثلا کسانی که توانایی دارند، او را مهمان کنند، او را به سفری ببرند یا از وی پذیرایی کنند. این تشویق، به نوع گناه و اطلاعاتی که اشخاص پیدا می کنند، بستگی دارد. بنابراین مرحله اول امر به معروف و نهی از منکر این اشخاص باید با نرمی، ملاطفت، ادب و تشویق همراه باشد.
اگر نهی از منکر در مرحله اول اثر نکرد، نوبت به مرحله دوم می رسد. در این مرحله، ابتدا باید چهره در هم کشید. اما اگر اخم کردن و چهره در هم کشیدن نیز تاءثیر نگذاشت، باید با خشم و غضب و تندی برخورد کرد و با لحنی آمرانه فرد را از گناه بر حذر داشت. مصداق قدر متیقن امر به معروف، که همه معانی امر به معروف در آن جاری می شود، همین قسم است. اگر گفتار آمرانه نیز تاءثیر نداشت، می توان شخص گناهکار را تهدید کرد که اگر دست از گناه بر ندارد، او را به مراجع ذی صلاح معرفی خواهند کرد. مراجع ذی صلاح، مانند نیروی انتظامی و قوه قضائیه، نیز حق دارند طبق قانون با او رفتار کنند. البته تعزیر و زندانی کردن مراحلی دارد که در قانون تعیین شده است. این تدریج در مراحل امر به معروف باید مراعات شود و تا بی جهت به کسی تندی و بی احترامی نشود.
گفتنی است که نباید در این کار افراط و تفریط ورزید. بعضی حوادث، عکس العمل کارهای دیگرند؛ زیرا گاه کندروی موجب می شود که دیگران با تندی عمل کنند، و رفتارهای نابجای برخی، باعث می شود که اصل یک عمل معروف انکار شود. اسلام برای همه چیز حد و اندازه قرار داده است. در این زمینه نیز تا حدی ممکن است، باید با نرمخویی و ملاطفت رفتار کرد؛ ولی اگر چنین رفتاری مؤ ثر نیفتاد، نباید مصالح جامعه فدای خواست فرد خلافکار شود، بلکه لازم است به گونه ای رفتار شود که قبح گناه از میان نرود. در جامعه اسلامی حریمها باید محفوظ بماند؛ کسی که گناه می کند، باید احساس خجالت کند. اگر در جامعه اسلامی ارزشهای رعایت نشوند، مشکلات دیگری پدید می آید. البته همه این مراحل - جز لحن آمرانه و تهدید به برخورد قانونی - از مصادیق موعظه به شمار می آیند.
موعظه بدین معناست که کسی را با حرف و سخن به کار خوب تشویق کنند و فواید انجام کار خوب و زیانهای ترک آن را بازگویند و نیز زیانهای انجام کارهای بد را گوشزد کنند. این تلاشها، مصداق موعظه کردن است که تنها نتایج خوب و بدکاری بیان شود تا افراد برای انجام کار انگیزه یابند و تشویق شوند. اما لحن آمرانه آن است که به کسی بگویند باید فلان کار را انجام دهد. همه مسلمانان باید در چنین موقعیتی فرد خاطی را امر کنند. در این مرحله، جای نصیحت و موعظه نیست، بلکه لازم است به فرد خطاکار امر شود که باید دست از گناه بردارد. این مصداق قطعی امر به معروف و نهی از منکر است که در آن، علو و استعلا شرط است. علو و استعلا، یعنی اینکه از موضع بالاتر به طرف مقابل گفته شد که باید فلان کار را انجام دهد. پس از انجام این مراحل، اگر شخص گناهکار، همچنان بر رفتار خود اصرار ورزید، مراحل و مراتب دیگری پیش می آید.

3. برخورد اجتماعی با توطئه ها
امر خلاف شرع و مصالح جامعه اسلامی، گاه به گونه ای ساده و با انگیزه فردی و از سر گستاخی و بی ادبی انجام می گیرد، و گاه اقدامی است پیچیده و حساب شده که کسانی آن را برنامه ریزی کرده اند. به عبارت دیگر، ممکن است پشت پرده یک منکر، نقشه ای در کار باشد و کسانی آن را بدین هدف طراحی کرده باشند که اسلام و نظام اسلامی را از پای در آورند و آنها را ناکارآمد سازند. مثلا، می گویند آن قدر کارهای زشت انجام دهید که این اعمال برای مردم عادی شود. به طور طبیعی این افراد به اسلام علاقه ای ندارند. اینان یا منافق اند و از صمیم قلب ایمانی ندارند، یا مزدور بیگانگان شده اند و می خواهند حاکمیت اسلام را در جامعه از بین ببرند. در این صورت، ضررهای گوناگونی جامعه را تهدید می کند که باید با آنها مبارزه کرد. این ضررها ممکن است در قالب کارهای فرهنگی، اقتصادی، هنری، اخلاقی و حتی نظامی بر جامعه اسلامی وارد شود. در چنین موقعیتی، این وظیفه از عهده یک فرد، و از قالب یک امر به معروف نهی از منکر، ساده خارج شده، نوع دیگری از مبارزه را می طلبد، و از موارد امر به معروف و نهی از منکر، که تاکنون با آنها آشنا شده ایم، نیست و رساله های عملیه احکام و مسائل آن را بررسی نکرده اند.
این گونه امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با تهاجم است و از عهده یک فرد برنمی آید، و در اجرای آن روش های ساده پیش گفته نتیجه نمی دهد. این نوع تهاجم، امری شیطانی است که نقشه ها و طراحیهای پیچیده ای دارد و باید برای مقابله با آن اندیشید و طرح ریخت و سازمان دهی کرد. این تهاجم ممکن است، مانند داستان تنباکو، در قالب اقدامی اقتصادی باشد. همچنین برخی از موارد آن پیچیدگیهای خاصی دارند که فقط اهل می توانند آنها را تشخیص دهند. از جمله آنها پایین آوردن قیمت نفت است که به مثابه ضربه ای اقتصادی بر ضد مسلمانان به کار می برند. این یک خیانت و منکر اجتماعی - اقتصادی برنامه ریزی شده است که با نقشه های جهانی و بین المللی طراحی شده است؛ به گونه ای که حتی یک کشور نیز به تنهایی نمی تواند بدان دست یازد، بلکه شیاطین کشورهای مختلف باید با یکدیگر هماهنگ باشند تا بتوانند چنین ضرری بر مسلمانان وارد سازند و قیمت نفت را از بشکه ای سی دلار به هشت دلار برسانند. این گونه منکر، «ضرری»است که به همه مردم یک کشور، بلکه به همه مسلمانان جهان وارد می شود و باید با آن مقابله کرد؛ زیرا با انجام این منکر برتری کفار بر مسلمانان ثابت می شود؛ در حالی که خدای تعالی راضی نمی شود که کافران، هر چند در مسائل اقتصادی، بر مسلمانان برتری یابند و مقاصد شوم خود را بر آن تحمیل کنند:
و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا؛[18] و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان سلطه نمی دهد.
پس درباره این منکرات باید مسلمانان با طرح و فکر جمعی به میدان آیند و برای یافتن راه حل مناسب، باید صاحب نظران بیندیشند و طرح و نقشه ای کارآمد تهیه کنند. زمانی که راه حل مناسب برای مقابله با چنین منکراتی پیدا شد، همه مسلمانان در مرحله عمل، باید آن را اجرا کنند. گاه ممکن است راه حل، تحریم اقتصادی باشد؛ مثلا خرید اجناس امریکایی تحریم شود. در این هنگام، بر همه مسلمانان لازم است که این فرمان را اطاعت کنند. بدین ترتیب خرید جنس امریکایی حرام می شود؛ اگرچه لازم باشد همان جنس از کشور دیگری با دو برابر قیمت خریداری شود؛ اما برای مقابله با توطئه های خائنانه دشمن که ضرر آن گریبان همه مسلمانان را می گیرد، عمل به این تحریم، به منزله نهی از منکر، بر همه مسلمانان واجب می شود. در جامعه اسلامی نهی از منکر تا این حد قابل گسترش است.
اجرای نهی از منکر در مسائل نظامی بسیار روشن تر است؛ زیرا همواره دشمن دسیسه هایی می چیند تا در مرزها نفوذ کند و یا عوامل خود را می فرستد تا ترورهایی انجام دهند، یا عوامل نفوذی را در ارتش و نیروهای نظامی و انتظامی وارد می کند. در این زمینه مسائل پیچیده فراوان دیگری وجود دارد که باید صاحبان نظر آنها را مطالعه و بررسی کنند. به هر حال، در جامعه باید با گناه مقابله شود، و یگانه راه مقابله با آن، تصمیم گیری فردی نیست، بلکه واجب است در درجه اول، صاحب نظران و متخصصان با یکدیگر به مشورت بنشینند و طرحی تهیه کنند. سپس دولت اسلامی دستور اجرای آن را به مردم ابلاغ کند. در این مقام، عمل به این طرح بر همه مردم واجب می شود. وجوب عمل به این طرح، هم به سبب وجوب نهی از منکر، و هم به دلیل لزوم اطاعت از دولت اسلامی است که به معنای اطاعت از ولی امر مسلمین است.
فرض دیگر این است که، در منطقه ای ولی امر مسلمین یا دولت اسلامی، حضور نداشته باشد، یا در کشوری، دولت اسلامی بر سر کار نباشد، یا دولت اسلامی باشد، ولی نتواند مانع دسیسه های دشمن گردد. از جمله، ممکن است عده ای معادن و دیگر سرچشمه های اقتصادی و تجاری را در دست گیرند و برای رسیدن به مطامع شخصی خود، دولت را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. در این موقعیت، خود مردم باید برای مبارزه با دسیسه های دشمن برنامه ریزی کنند و دشمن را به زانو درآورند و نقشه او را نقش بر آب کنند؛ زیرا دولت اسلامی، به هر دلیل، نمی تواند این توطئه ها را خنثا کند.
همچنین احتمال دارد دولت اسلامی از دسیسه های دشمنان باخبر باشد و توان مقابله با آنان را نیز داشته باشد، ولی در این زمینه اقدامی صورت ندهد. در این شرایط واجب است خود مردم برای دفع خطر اقدام کنند و برای مقابله با چنین توطئه هایی طرح بریزند و برای اجرای آن تصمیم بگیرند. اگرچه این اقدام مردم ممکن است موقتا ضرر اقتصادی برای جامعه در بر داشته باشد، ولی بعدها این ضرر جبران خواهد شد. به هر حال، این امری واجب است که متاءسفانه موارد و جوانب آن به درستی بررسی و تدقیق نشده است.
بنابراین هرگاه خطری از سوی دشمنان خارجی یا داخلی در یکی از زمینه های حیات اجتماعی جامعه اسلامی را تهدید کند، بر مردم مسلمان واجب است که با استفاده از علم عالمان، متخصصان و صاحبان تجربه، تصمیم قطعی برای مقابله با آن خطر را اتخاذ، و نقشه های دشمنان را خنثی سازند.

پی نوشت ها
[1] اصول کافی، ج 5، ص 55، روایت 1؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 181، روایت 21.
[2] اصول کافی، ج 5، ص 55، روایت 1؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص 181، روایت 21.
[3] محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 100، ص 71، باب 1، روایت 3.
[4] ر. ک: مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 79.
[5] خوارزمی، مقتل الحسین، الجزالاول، ص 268.
[6] چنان که خدای تعالی در قرآن می فرماید: «یقتلون الذین یاءمرون بالقسط من الناس؛ «آنان مردمی را که به قسط و عدل امر می کنند، می کشند» آل عمران (3)، 21.
[7] آل عمران (3)، 104.
[8] آل عمران (3)، 104.
[9] ابو محمد احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، ج 5، ص 72؛ محمد بن جریر طبری، دلایل الامامه، ص 181.
[10] توبه (9)، 12.
[11] توبه (9)، 41.
[12] نساء (4)، 95.
[13] کتاب جهاد اکبر امام خمینی رحمه الله درباره اخلاقیات و جهاد با نفس است. همچنین گفتنی است شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه، و در کتاب «جهاد»، بعد از طرح مباحث جهاد، به جهاد نفس و مسائل اخلاقی می پردازد.
[14] ر. ک: عبدالکریم سروش، بسط تجربه دینی، ص 27 و 133.
[15] ر. ک: عصر آزادگان، 28 /1 /1379، گزارش سخنرانی عبدالکریم سروش در مراسم عزاداری دفتر تحکیم وحدت.
[16] در برخی سفرهای خارجی، پاسخی برای مسلمانان انگلیس و امریکا و دیگر کشورها نداریم. برخی از آنان می گویند ما سال گذشته به ایران آمدیم؛ امسال نیز به ایران سفر کردیم؛ اما باور نمی کردیم این ایران، ایران سال گذشته باشد.
[17] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 168.
[18] نساء (4)، 141.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی